فروش مو برای گذران زندگی؛ آگهی فروش موی مادر 60 ساله!
به گزارش میهن دی ال، روایتی از زنان و دخترانی که اگرچه تعدادشان زیاد و فراگیر نیست، اما مو های شان را می فروشند تا پولش را به زخم زندگی بزنند.
به گزارش خراسان، مو ها را با کمی فاصله از پشت سر محکم می بندد، بسته دستمال کاغذی را سمت پریا کوچولو می گیرد و این بار با لحنی محکم و خالی از احساس می گوید: اگه بازم گریه کنی موهاتو نمی خرم، اون وقت دیگه نمی تونی تبلت بخری پریا هشت ساله است، جثه اش آن قدر کوچک است که در انبوه مو های طلایی اش گم شده، از ابتدای نشستن روی چهارپایه با پا های کوچکش ضرب عصبی گرفته و با شنیدن جمله آخر یک باره می زند زیر گریه.
مادر دیگر طاقتش طاق شده، شانه های دخترک را چنگ می زند و نگاه تندی به او می نماید و به آرایشگر می گوید: نه! دیگه گریه نمی کنه، شما کوتاه کن! و جا را برای آرایشگر باز می نماید.
پریا دستمال کاغذی را می گیرد، اشک هایش را پاک می نماید، برای آخرین بار با دست های کوچکش موج های بی قرار طلایی را نوازش می نماید، دست ها را زیر پیش بند می برد، چشم ها را محکم می بندد و نفس را حبس می نماید... و بعد صدای قِرچ قِرچ جنون آمیز قیچی است که بر سکوت غم انگیز سالن زخمه می زند.
داغی اشک، گونه های پریا را آتش می زند. مادر به موزاییک های کف سالن زل زده، در فکر است که امشب به جای بافتن موج های طلایی و خواندن قصه چهل گیس، چه کند تا دخترک خوابش ببرد...
بعد از 4 ماه، افسرده شده ام
پریا و مادرش رفتند تا با دو میلیونی که بابت فروش مو ها گرفتند، تبلت کارنموده ای بخرند. سودابه پکر است، برای خودش و من چای می ریزد، می گوید: در چهار ماهی که خرید مو را آغاز نموده ام، آن قدر فقر و درماندگی مشتری هایم را دیده ام و آن قدر اشک های دختر های نوجوان و جوان را روی همین چهارپایه پاک نموده ام که احساس افسردگی می کنم.
خرید مو های بلند و پرپشت و بعد هم فروش آن به آرایشگرانی که با اکستنشن آن ها را به مو های مشتریان پا به مدشان می چسبانند تا مویشان برای مدتی پرپشت و بلند باشد، سود خوبی دارد، اما به این چیز های ناگواری که باید ببینی نمی ارزد.
دختری 10 ساله نیز موهایش را فروخت تا گوشی تلفن همراه بخرد. زن 50 ساله موهایش را فروخت تا بخشی از خرج دارو های شوهری را بدهد که حین کارگری از طبقه سوم ساختمان پرت شد و فلج ماند، مشتری دیگر 21 ساله بود که موهایش را فروخت برای پرداخت قسط جهیزیه خواهر عقد نموده اش، دختر 15 ساله موهایش را فروخت تا مخارج ثبت نام در دبیرستان را بدهد، این ها تنها چند نمونه از مشتری های سودابه در دو سه ماه اخیر بوده اند.
می گوید: اوایل با تماشا گرفتاری مشتری هایم، موهایشان را گران تر از آن چه قیمت داشت می خریدم، اما ماجرا تمامی نداشت، بیش از 80 درصد مشتری هایم از حاشیه شهر یا نقاط محروم مشهد می آیند و آن قدر فقیر هستند که گاه، چون نتوانسته اند برای رسیدگی به موهایشان هزینه نمایند، مو های آسیب دیده و کم پشتی دارند که قابل استفاده نیست.
مردی که می خواست مو های زنش را بفروشد
سودابه ماجرای مردی را تعریف می نماید که یک هفته تمام پیگیر فروش مو های همسرش بود، می گوید: به او گفته بودم موی 50 سانت زنش را اگر سالم و پرپشت باشد، 400 هزار تومان می خرم. شغلش جمع آوری ضایعات بود، هر روز زنگ می زد و پیغام می داد.
خلاصه یک روز به خانه شان در بولوار طبرسی شاقتصادی رفتم، با شوق فراوان و خنده کنان در را باز کرد، حیاط ویرانه ای نمایان شد، داخل اتاق کوچکی زن نحیفی نشسته بود و لام تا کام حرف نمی زد، موهایش آن قدر کم پشت و بی جان بود که حدس زدم به طاسی مبتلا باشد.
نمی دانید وقتی گفتم مو ها قابل خریداری نیست، چه حالی شدند. اما همه فروشنده های مو فقط به خاطر احتیاج اقتصادی این کار را نمی نمایند بعضی از آن ها دلایل دیگری مثل تنوع و ... را عنوان می نمایند.
کوتاهی مو برای تنوع، فروش برای دریافت خدمات آرایشی
پس از دیدار با سودابه، سری به آگهی های خرید و فروش مو در دیوار می زنم. با چندین شماره تماس می گیرم. خانم آرایشگری می گوید: 90 درصد مشتری هایم برای احتیاج اقتصادی موهایشان را می فروشند و می گویند هرچقدر دلت می خواهد کوتاه کن، فقط پول بیشتری بده.
خانم 40 ساله ای آگهی فروش مو گذاشته و می گوید: مو های دخترم را کوتاه نموده ام، می خواهم با پول فروش آن برای خودش چیزی بخرم. آگهی دیگر را خانم 30 ساله ای جواب می دهد: احتیاج اقتصادی ندارم، از موی بلند و رسیدگی به آن خسته شده ام. آن ها را کوتاه کردم و آرایشگرم گفت پول خوبی بابتش می دهند.
خریدار دیگری در اینستاگرام می گوید: به ندرت پیش آمده کسی به خاطر فقر موهایش را به من بفروشد، بیشتر مشتری ها دنبال تنوع هستند یا می خواهند با همان پولی که از فروش مو می گیرند، در آرایشگاه خدمات دیگری دریافت نمایند.
آگهی برای فروش موی مادر 60 ساله
یکی از آگهی های فروش مو را خانمی حدودا 35 ساله گذاشته، می خواهد مو های مادرش را بفروشد. در فضای سبز کوچکی انتهای بولوار توس قرار دیدار می گذاریم.
معصومه می گوید مادرش که مامان گلی صدایش می زنند، حدودا 60 سال دارد و تنها درآمدش یارانه خودش، پسرش و عروسش است که حتی کفاف دارو های دیابت و فشار خونش را نمی دهد، چه برسد به آمپول های دو میلیون تومانی زانوهایش که باید دوره ای تزریق شوند تا بتواند راه برود و از سر نداری، ترجیح داده بی خیال راه رفتن گردد.
مامان گلی، زن زحمتکشی بوده. 17 سال پیش شوهرش بدون آن که او را طلاق دهد، تجدید فراش می نماید و برای همواره خانواده اش را ترک می نماید. کسی از او خبر ندارد.
مامان گلی هم برای امرار معاش از کله پزی ها، سیرابی و شیردان و... می گرفت، در خانه پاک می کرد و زندگی خودش را به هر سختی که بود می گذراند، اما این اواخر زانو ها و کمرش رفیق نیمه راه شده اند و خانه نشین شده است.
معصومه می گوید: خودم مو های مامان گلی را کوتاه کردم، مو هایی که به یاد مادر و مادربزرگش هرگز کوتاه نمی کرد، دو دسته شان می کرد و دو طرف صورتش می بافت. همواره می گفت این ها را کوتاه نمی کنم تا بمیرم و بعد شما کوتاه کنید و یادگاری از من نگه دارید. اما نشد، روزگار مجال نداد.
300 هزار تومان به شرط تراشیدن سر
بعد از چند هفته از کوتاه کردن مو های مامان گلی، هیچ کس آن ها را نخریده. می گویند نهایت 150 هزار تومان، اما معصومه می گوید لااقل 200 هزار تومان بدهید تا بدهی اش را به دکتر دیابتش تسویه کنیم.
می گوید: می خواستم مو های خودم را هم بفروشم. یک آرایشگر گفت اگر موهایت را با ماشین اصلاح از ته بزنم، 300 هزار تومان می دهم.
آن شب خوابم نبرد، بین دارو های مامان گلی و ترسیدن دختر های کوچکم از سر طاس مادرشان مانده بودم. هر چه فکر کردم نتوانستم قبول کنم.
معصومه هم رفت. تصویری که برای آخرین بار در سالن سودابه دیده بودم باز هم جلوی چشمانم می آید، پریا با چشم های بسته روی چهارپایه نشسته بود، سودابه قیچی را نزدیک برد، چند لحظه بعد یک دسته موی طلایی افتاد روی سرامیک سفید آرایشگاه.
منبع: فرارو