گردشگری وحشت: ارواح دوست داشتنی موزه هرمن ، گریما
به گزارش میهن دی ال، گردشگری وحشت، همان گونه که از نامش پیدا است، ظاهرا باید بازدیدکننده را به سفری در دل ترس و وحشت ببرد. اما مقصد گردشگری امروز ما اگر چه جایی در این قلمرو به خود اختصاص داده است، اما با مفهوم ترس میانه چندانی ندارد. اما واقعا چرا این بار ارواح به جای آفریدن هراس و دلهره، نقشی دیگر را بر عهده گرفته اند؟ با خبرنگاران همراه باشید تا پاسخ این سوال را دریابید.
مجموعه مقالات گردشگری وحشت به معرفی برترین های دنیای ترس و هیجان پرداخته و بدون هیچ گونه پیش داوری، تنها به بیان مدارک و مستندات موجود در رابطه با این مکان ها می پردازد. ما صحت و سقم این داستان ها را تأیید ننموده و تنها در مقام معرفی، داستان هر کدام را برای شما بازگو می کنیم. قضاوت با شما است که این داستان ها را بپذیرید یا خیر.
این بار قصد داریم شما خوانندگان عزیز را با موزه ای متفاوت و عجیب در ایالات متحده آشنا کنیم که داستانی جالب و خواندنی دارد، عمارتی تاریخی که ساکنان ماندگار آن را ارواحی تشکیل داده اند که ظاهرا با پیروی از آداب و فرهنگ حاکم در این منطقه، به جای دلهره آفرینی، محبت و دوستی خود را به بازدیدنمایندگان نشان می دهند. این عمارت هرمن- گریما نام دارد.
در واقع این عمارت شاید برای بسیاری آن قدرها هم غریبه نباشد و آن ها بدون آنکه خود بدانند، زمانی از نزدیک از این مقصد گردشگری تماشا نموده و با طراحی و فضاسازی داخلی این خانه - موزه آشنایی داشته باشند!
البته این امتیاز تنها متعلق به عاشقان دنیای ترس و هیجان است که گاهی وقت خود را با تماشای سریال های ترسناک پر نموده و به وسیله دنیای رسانه به تماشای عالم ماجراهای ماورایی و وحشتناک می روند. سریال داستان ترسناک آمریکایی از جمله این سریال های محبوب است که در فصل سوم خود، سری هم به این موزه زده است. جایی که سکانس شروعین یک اپیزود این سریال، با نمایش یک مهمانی در منزل مادام شروع می شود. خب البته این صحنه به جای فیلمبرداری در عمارت نه چندان خوشنام مادام که در خیابان رویال واقع شده، در مکانی دیگر اجرا شده است، یعنی موزه هرمن - گریما در خیابان سنت لوئیس .
این خانه آجری تماشایی که به سبک عمارت های فدرال ساخته شده، در سال 1831 احداث شده است و جایی را نیز در لیست چشم میزانای تاریخی و ملی کشور آمریکا به خود اختصاص داده است. امروزه این عمارت در مقام یک موزه مشغول به فعالیت بوده و به بازدیدنمایندگان نمایی از سبک زندگی طبقه مرفه نیواورلئان را در طول دهه های 1830 تا 1860 ارائه می نماید و البته در کنار این منظره جالب توجه، این عمارت و موزه تجربه بصری اصیل و به یادماندنی را برای همه افراد در هر سن و سالی تدارک دیده و در مجموع بازدیدی سرگرم نماینده و جالب توجه را برای همگان رقم زده است.
اما البته یک تفاوت دیگر، این موزه را از موزه و دیگر خانه های مشابه متمایز می نماید، و آن هم حضور ارواحی است که ساکن این عمارت بوده و به جای شیطنت و آزار و اذیت، مهمان دوست و مهربان هستند. به طوری که از این ارواح به عنوان جالب ترین نام برده می شود. البته شاید این مسئله به نوعی به اصالت و منش جنوبی ها بازشود که به مهمان نوازی شهره بودند. گفته می شود که برخی از این ارواح در گوشه و کنار خانه از خود ردّی از رایحه های دلنواز گل رز و اسطوخودوس به جا می گذراند و گروهی دیگر در صبح های سرد زمستان، حتی شومینه اتاق را نیز برای مهمانان روشن می نمایند؟ به نظر شما در میان این همه ترس و وحشت، حضور چنین ارواحی واقعا دوست داشتنی و دلپذیر نیست؟
اما در شروع بد نیست اندکی بیشتر با دورنمای تاریخی این عمارت آشنا شویم. همان گونه که گفتیم این خانه در نیو اورلئان ساخته شده است، شهری که در اوایل قرن نوزدهم، شاهد رشد و شکوفایی مالی قابل توجهی بود. همین امر باعث شد که این شهر به سرعت از سوی طبقه مرفه جامعه مورد توجه نهاده شده و به منطقه ای تبدیل شود که همه چیز آن خبر از خوش سلیقگی و ثروت ساکنانش می داد. در نهایت این اتفاقات دست به دست هم داده و این شهر را نه تنها در مرکز توجه شهروندان آمریکایی، بلکه در مرکز توجه دنیایان قرار داد، به طوری که سیل ورود تازه واردان متمول به این شهر شروع شد. یکی از این تجار تازه وارد، جوانی بود به نام ساموئل هرمن . مردی که با حضورش معنای دیگری از تجمل و شکوه را به این شهر بخشید.
او یک یهودی مهاجر بود که در سال 1777 در شهر رودلهایم آلمان متولد شده بود. او در سال 1804 به لوئیزیانا مهاجرت نموده و در بیست مایل شهر کرسنت منزل نموده بود. همانند دیگر تازه واردانی در طول آن دوره وارد این شهر می شدند، ساموئل هم امیدوار بود که وارد تجارت پنبه شود، تجارتی که در آن دوران بسیار پرسود و البته مورد توجه بود. اگرچه او در کوشش های خود برای ورود به این عرصه با شکست روبرو شد، اما در عوض مبدل به یک پیشکار پیروز و معروف شد که در نقش واسطه و دلال معاملات بزرگ تجاری رابط اصلی شماری از صاحبان مزارع پنبه و بازرگانان نیو اورلئانی بود. داستان دنباله دار پیروزیت های او ادامه داشت و در این زمان بود که با ماری امرانت بکنل آشنا شده و به او پیشنهاد ازدواج داد. این زوج در سال 1806 در کلیسای سنت جان باپتیست مراسم ازدواج خود را برگزار کردند.
آن دو صاحب چهار فرزند شدند و در سال 1813، این خانواده تصمیم گرفت که به شهر نیواورلئان نقل مکان کند. جایی که آقای هرمن تجارت پر سود خود را توسعه داده و به سمت رهن و اجاره و خرید و فروش سهام رفت. در سال 1831 ساموئل هرمن معماری به نام ویلیام برند را استخدام کرد تا عمارتی مناسب را برای او و خانواده اش احداث کند. او در سال 1823، قطعه زمینی خریداری نموده بود که اکنون جایی مناسب برای این ساخت و ساز بود. عمارت هرمن به سرعت در این شهر شناخته شده و مورد توجه نهاده شد. از این خانه اغلب به عنوان یک نمونه خوب و زیبای معماری در تمام این منطقه نام برده می شد. اما ظاهرا این شروع عالی و تا حدی خودنمایانه، شروع مسائل زندگی این خانواده بود.
در سال 1837 بازار پنبه در انگلستان سقوط کرد و در نتیجه باعث بروز مسائلی عدیده در سرتاسر دنیا شد. اقتصاد دچار فروپاشی شده از شوک حاصل از این رویداد به نوعی زندگی آقای هرمن را زیر و رو کرد. او که هرگز برای چنین مسائلی آمادگی کافی نداشته و پیش بینی های لازم را ننموده بود، به همین خاطر به هیچ روی توان روبرو با این بحران و فاجعه مالی بزرگ را نداشته و این گونه بود که تجارت آقای هرمن تا مرز نابودی کامل پیش رفت. یک دهه بعد از ساخت این عمارت، آقای هرمن و خانواده اش کل دارایی خود را از دست داده و به خاطر ورشکستگی عمارت زیبای خود را نیز از کف دادند.
در سال 1844، عمارت هرمن به وسیله قاضی فیلیکس گریما خریداری شد. خانواده پرجمعیت آقای قاضی شامل خود او، همسرش سوفی آدلاید مونتگوت و 9 فرزندشان بود که البته به مرور زمان به تعداد اعضای این خانواده رو به توسعه اضافه می شد و این گونه بود که آن ها همگی در کنار هم ساکن این خانه شدند. در 15 اکتبر سال 1850، بانوی بزرگ و به نوعی رئیس این خانواده یعنی مادر قاضی خانم آنه ماری فیلیوسا () دار فانی را وداع گفت. این مسئله تأثیری عمیق روی قاضی گذاشته و به نوعی دارایی به جا مانده از این خاندان را پربارتر کرد. خانواده گریما بسیار هنردوست بوده و اعضای آن تحصیل نموده بوده و همگی به مطالعه علاقه داشتند. همین خصیصه های نیکو بود که باعث برجا ماندن میراثی ارزشمند از این خاندان شده است؛ به طوری که این موزه دست کم دارای دو هزار جلد کتاب است که به وسیله این خانواده گردآوری شده اند و عناوین شان می تواند قلب هر عاشق کتابی را به تسخیر خود درآورد. این خانواده بعلاوه در طبقات بالای اجتماعی نفوذ داشته و در اجتماعات مذهبی شهر هم حضوری فعال و چشمگیر داشتند.
بعد از آن که در طول جنگ داخلی، شهر نیواورلئان تسخیر شد، آقای گریما بیست و چهار ساعته از سوی ژنرال ارتش اتحادیه تحت نظر بود تا نه تنها منزل خود در خیابان سنت لوئیس، که حتی شهر را ترک کند. این مسئله در آن دوران پر آشوب امری عادی تلقی می شد، جایی که مردم از خانه های خود می گریختند تا به ارتش کنفدراسیون ملحق شوند. خانواده گریما اما به علت این مقررات سخت منع عبور و مرور، جز ماندن در خانه گزینه دیگری نداشتند. سرانجام هم ناگزیر قبل از آن که ارتش اتحادیه کنترل اموال و دارایی های آن ها را به دست بگیرد، خانه را ترک کردند. آقای گریما و خانوده به آگوستا در جورجیا گریختند، جایی که قاضی تا سرانجام جنگ در مدرسه تدریس می کرد. به محض اتمام جنگ، خانواده به خانه بازگشته و شروع به بازسازی خرابی های ناشی از جنگ کردند تا هر چه سریع تر عمارت دوست داشتنی شان دوباره به شکل سابق خود بازشود.
از سوی دیگر شاید این نکته برایتان جالب باشید که بدانید در آن دوران یعنی از سال 1831 تا 1865 نزدیک به 60 برده در این منزل مشغول به کار بودند. عکاس و نویسنده نیواورلئانی کری مک کافرتی با استناد به اسناد و نامه های آقای گریما داستانی کامل از روابط و علاقه بین این خانواده و خدمتکاران را به دقت شرح داده است. به عنوان مثال ظاهرا زنی به نام سوفی متعلق به مادر آقای گریما بوده که در سال 1830 آزادی خود را به دست آورده است. اما او ترجیح می دهد همچمنان با خانواده به جای مانده و به شغل خود ادامه دهد. آقای گریما و خواهرش فرانسیس حتی مادر و پدر خوانده نوه سوفی شده و حتی در نهایت چهار نوه دیگر او را نیز آزاد کردند. از سوی دیگر فرانسیس نیز در واپسین روزهای عمر خود در سال 1856، خانواده دیگری از برده ها را آزاد کرد. این خانواده در نهایت تا اوایل دهه 1920 همچنان ساکن این ملک بودند.
در سال 1924، انجمن بانوان مسیحی این خانه را به مبلغ 17,500 دلار از ادگار گریما خریداری کرد تا برای پیشگیری و مبارزه با آزار و اذیت زنان مورد استفاده قرار گیرد. این جمیعت به وسیله بانوانی شکل گرفته بود که مایل بودند به دیگر زنان جامعه یاری نمایند. در واقع این خانه قرار بود به سرپناهی امن تبدیل شده و بانوان در آن اقامت نمایند، اما با این وجود این خانه شامل یک چای خانه و حتی یک دفتر ارسال مرسولات هم بود. در اواخر سال 1960، این انجمن تمرکز خود را بر تعلیم و تربیت و آموزش متمرکز کرد. اما ارزش تاریخی این ملک بر کسی پوشیده نبود، به همین علت در سال 1967 این مسئله در مرکز توجه نهاده شده و در نهایت در سال 1971، خانه هرمن - گریما به عنوان منظرهی تاریخی و ملّی به ثبت رسیده و در اواخر همان سال فعالیت خود را در مقام یک موزه شروع کرد.
در قالب تورهای گردشگری که در این موزه برگزار می شود، مردم در دل تاریخ سفر نموده و قادر خواهند بود درخششی هر چند کم فروغ از دوران گذشته را مشاهده نمایند. حتی ارواح ساکن خانه نیز در جای خود سرگرم نماینده و جالب توجه هستند و با ظرافت و شوخ طبعی، خاطرات دوران خود را مرور می نمایند.
در طول ماه اکتبر، موزه مذکور، بازتاب دهنده آیین تدفین و قوانین مربوط به آن در گذر زمان است که البته با گوشه چشمی به مراسم ترحیم مادر آقای گریما که در سال 1850 در همین خانه درگشت، این مراسم را اجرا می نماید. این خانم هنگام مرگ 96 سال سن داشت و بازدیدنمایندگان بسیاری ادعا می نمایند که روح این خانم اغلب در این مراسم حاضر می شود. شاید او سری به این مراسم می زند تا ببیند چه کسانی در فراغ او عزاداری می نمایند.
در طول این یک ماه خاص، تمامی تصاویر و آیینه های خانه سیاه پوش می شوند و ساعت ها از حرکت می افتند. بعلاوه یک تابوت در اتاق نشیمن جاسازی می شود. به علاوه آیین و لباس های مناسب عزاداری نیز به بازدیدنمایندگان معرفی می شوند تا این مراسم که در طول که یک قرن و نیم گذشته همیشه اجرا شده است، همانند گذشته باشکوه و خاص برگزار شود. البته این دیگر ویژگی قابل توجه این موزه است، چون شاید هیچ موزه دیگری در دنیا از چنین قوانین عجیب و البته جالب توجه ای تبعیت نکند. از سوی دیگر فصل تابستان موعد خوبی است تا مردم را با حال و هوای زندگی در نیمه قرن نوزدهم آشنا کند.
مدیر موزه جن بدفورد می گوید که زمانی که نخستین بار در خصوص ایده سوگواری چیزهایی شنید حقیقتا حیرت زده شده بود، چرا که به نظر ایده ای بسیار ترسناک و عجیب می آمد. اما به مرور زمان همین ایده به عنوان بخشی از فرهنگ آن دوران مورد توجه نهاده شد و البته به نظر مردم هم این داستان آن قدرها عجیب و ناخوشایند نیامد.
متأسفانه تب زرد و وبا، دو بیماری شایعی است که در گذشته هر ساله در این منطقه شیوع پیدا می کرد و معمولا تابستان آمار مرگ و میر قابل توجهی از خود بر جای می گذاشت. در آن موقع راه حلی برای درمان این دو بیماری وجود نداشت و تنها راه حلی که به فکر مردم می رسید فرار از از شهر و دعا کردن بود. این دو بیماری به همراه شیوع طاعون، باعث کاهش قابل توجه جمیعت این ناحیه شده بود. نیو اورلئان در فاصله قرن هجدهم و نوزدهم تفاوت چندانی نداشت و این بیماری ها شاید ترسناک ترین بلاهایی بودند که مردم این شهر همیشه از آن ها واهمه داشتند. این هم شاید علت دیگری برای انجام این مراسم باشد، چرا که در خلال آن سعی شده نسخه های متفاوت مراسم تدفین با توجه به عایدی اقشار مختلف جامعه لحاظ شود. در واقع در جامعه آن روز، این مراسم چیزی بیش از یک سوگواری صرف بوده و به نوعی سنت و آیین تبدیل شده است. مراسمی که از نظر اجتماعی ساختاری محکم پیدا نموده و ترس از مرگ را به برترین شکل بازگو می نماید.
در کنار این مراسم گنجینه با ارزشی که خانواده گریما در طول سالیان متوالی جمع آوری نموده بود نیز ارزش تاریخی این ملک را به مراتب بیشتر و بیشتر نموده است.
از طرف دیگر اتفاقات غیر قابل شرح فراوانی در این ملک رخ می دهد که شایعه تسخیر آن به وسیله ارواح را قوت بخشیده است. البته خوشبختانه اینجا آن منش گرم و محبت آمیز جنوبی ها راه را بر هر خصومت و دشمنی بسته و باعث ایجاد همزیستی مسالمت آمیز بین بازدیدنمایندگان و ساکنان دائمی این عمارت شده است.
یکی از این اتفاقات به زمانی باز می شودکه بازدیدنمایندگان پس از خرید بلیط وارد عمارت شده و متوجه زوجی شدند که لباس قرن نوزدهمی به تن داشتند. در وهله اول آن ها تصور کردند این زوج در واقع بازیگرانی هستند که از سوی موزه استخدام شده اند، اما با کمی پرس و جو متوجه می شوند که این دو در واقع روح زوجی بودند که 150 سال است مرده اند.
از زمان نوسازی خانه به نظر می رسد که بیشتر ارواح ساکن عمارت در صلح و صفا به سر می برند و به ندرت گزارشی از برخوردهای ناخوشایند به گوش رسیده است. البته به گفته مسئولان معدود برخوردهای این چنینی نیز به ارواح سربازان اتحادیه باز می شود که برای مدتی این ملک را در طول جنگ داخلی به اشغال خود در آورده بودند. بیشتر اتفاقات ماورایی در سردابه ملک رخ می دهد و البته گزارشاتی نیز از بالای پلکان اصلی در دست است. جایی که هنوز هم می توان جای گلوله های شلیک شده را مشاهده کرد. بنابر یک عقیده، ظاهرا ارواح پس از مرگ نیز همان خلق و خویی را دنبال می نمایند که در زمان حیات از آن برخوردار بودند و شاید همین خصیصه باعث شده تا ارواح ساکن این عمارت در شمار ارواح خوب و دوست داشتی جای داشته باشند.
در این میان به نظر می رسد روح خانم هرمن از خود عطر اسطوخودوس را در اتاق های مختلف موزه برجای می گذارد که به نظر می رسد رایحه مورد علاقه او در زمان حیات بوده است. در مقابل روح خانم گریما معمولا عطر گل رز می پراکند. یکی از مدیران موزه می گوید زمانی او و مهمانان موزه ناگهان بوی دل انگیز گل رز استشمام کردند در حالی که حتی یک شاخه گل در آن حوالی وجود نداشت.
به هر روی این خانه صرف نظر از این حضور متفاوت و جالب توجه، جاذبه تاریخی ارزشمندی است که زیبایی روزهای گذشته را با رنگ و بویی توأم با تازگی و طراوت بازتاب می دهد. مقصد گردشگری که شاید به میزان دیگر مقاصد این لیست ترسناک و دلهره آور نیست، اما در جای خود دوست داشتنی و دلفریب است.
به هر روی به سرانجام گشت و گذار امروز خود رسیدیم، امید آن که شما نیز همانند ما از این سفر متفاوت لذت برده باشید. راستی شما کدام را ترجیح می دهید، ارواح شرور، یا ارواح مهربان و دوست داشتنی همانند این ساکنان مهمان دوست؟
نظرات خود را با ما نیز در میان بگذارید.
منبع: کجارو / ghostcitytours.com